فیلمنامه های فروشی

ساخت وبلاگ
اگر کسی قصد ساخت فیلمنامه ها را داره ابتدا تماس بگیره ممنون

 

به نام خدا

 

 

 

نیکی های زمین

 

سکانس 1 روز .داخلی .اداره محمد

بر روی تیتراژ صدای محمد : شعر سپید من آسمان مال من است چون تو را دارم ودنیا بی تو هیچ است ای آسمان زندگی ام ای محبت ای لبخند خدا در زمین ای نجوای باران در گوش ناودان ای سکوت ای همه هستی زمین بخوان که صبح با طلوع خورشید توست که می تاباند ای نیکی های زمین به یک جا بپا خیزید تا دنیا را با مهر تان بی همتا  کنیم ..سکوت  ......

فید سفید

(صدای محمدبر روی تصاویر ): خوب  بود ...آره می دونم گفتی خوب بود ولی یک بار دیگه بگو وقتی

می گی خوب .......باشه میام زیر بارون  با هم می ریم بیرون ... باشه .... می ریم خرید .... آخه بی انصاف توی این ....باشه چرا داد می زنی با خنده ...... میام قول می دهم....)

ساعت بر روی دیوار ساعت یک ربع به 2 را نشان می دهد . محمد در کنار پنجره ایستاده است وبا گوشی در حال صحبت کردن است.وبه پنجره نگاه می کند.. باران شدیدی در حال باریدن است.در اتاق باز می شود علی سراسیمه وارد می شود  :وای محمد تو رو خدا بداد من برس رئیس حسابی گیر داده میگه بشین تمام این پرونده رو بررسی کن

محمد :هان حالا دست به دامان من می خواهی بشی که آره بشینم

علی می پرد وسط حرف محمد :نه بخدا خودم اگه بشه می برم خونه راست وریستش می کنم فقط می دونی که وضع زنم بد .....با من من ..... زنگ زدند  بردنش تو بیمارستان  .... می دونی تو  .. الان فقط بتونی ...

همان لحظه صدای زنگ تلفن علی است .

علی می گه بیا ببین از اون وقت تا حالا صد دفعه زنگ کشم کردند اصلا نگذا....محمد با حالتی بلند رو علی : خوب حالا تلفونت رو جواب بده چرا اینقدر حرف می زنی ؟!

علی :تند تلفن را از جیبش در می آورد سلام بله وای ...نه راست می گی ... وای خدایا شکرت رو به محمد بچه ام بدنیا آمد ..وبالا وپایین می پرد می خندد آرام وبلند کم کم خند ه اش تبدیل به گریه می شود می نشیند روی صندلی وسرش را در میان دستانش می گیرد وشروع به گریه می کند

محمد که تا آن لحظه با او می خند ید متعجب به سمت علی می رود :علی چی شد . چرا گریه می کنی محمد خاک بر سر شدم تمام حقوقم داره می ره سر قسط خونه می دونی که ..

محمد با خنده آهان.... برو . .  بابا.  . . پس این همه فلسفه بافیها برای پول بود باشه بابا من همین الان برات جورش می کنم اینکه غصه نداره در ضمن خودمم همه پرونده هات رو می برم خونه فردا جمعه به همش رسیدگی می کنم دیگه ....وبا خنده سر شانه های علی می زند پاشو پاشو که زن وبچه ءگوگولی مامانیت الان منتظر تو هستند بدو که منم حسابی دیرم شده حالا توی این بارون چطوری بریم خونه

دوربین به بالا می رود وساعت را نمایان می کند . ساعت 2ربع است

صدای علی بر روی تصویر :وای جبران می کنم

صدای محمد با خنده حالا بیا برو.....

 

 

سکانس2 خارجی روز . خیابان

باران شدید است

محمد زیر باران چتر وکیف اش را به یک دست گرفته وبا دست دیگر دست تکان می دهد تاکسی؛ ولی تاکسیها نمی ایستند ؟!کمی می گذرد باران شدیدتر می شود (منو لوگ محمدبر روی تصاویرزیر) ( باران زیباست وزیبایش آنقدر زیاد است  که بی مهری مردمان را با خود می شوید .... ای کاش می شد همچون باران تمام دنیا را با خوبی وشادی پر کرد ای کاش من وماه آب را در پیوند زمین وآسمان همراه می کردند وهیچ نمی ماند جز خودش که یکتا ست ..دیر کرده اام شر وور هم می گم جواب مریم رو چی بدم رو ندارم توی روش نگاه کنم چی براش توضیح بده ام ...)

 

 ( بر روی تصاویر تنها صدای محمد وزیر صدایی هم ؛صدای باران  شنیده می شود.)محمد شروع به دویدن می کند نیم نگاهی به آسمان می کند0محمد می دود ناگهان ره گذری او را بر روی زمین می اندازد ولی صدای محمد بر روی تصاویر زمزمه می شود . محمد کیف وچترش را از روی زمین بر می دارد لباسهایش را تکانی می دهد پر از گل ولای شده وخیس است ..همان لحظه صدای ترمز یک ماشین را می شنود قامتش را راست می کند ولبخندی می زند.

 

 

 

سکانس 3 شب . داخلی .خانه محمد

 

محمد با سر ووضعی خیس از حمام با حوله خارج می شود مریم (خانم محمد )سشواری را در جلوی او می گیرد وبه حات قهرسرش را می چر خاند ومی رود محمد با ناراحتی ....می دونم....

(صدای منولوگ محمد ) : (میدونم .. تمام حق با توست؛ منم که هزار بار به تو قول گردش وبیرون رفتن وخرید  داده ام اما چه کنم که هر بار  خودم را درگیر مسائل مختلف کرده ام وام بدم به دوستم می خواهد خانه بخرد . پول بد ه ام به محمد رضا برای   موسس اش .. وهر بار پولهام خرج این واون کرده ام  وهر بار دیر کرده ام وهر بار تو مرا    بخشیده ای . و این بار چطور ... نکنه قهر کنی از پیشم بری ... )

(تصاویردر سکوتند وتنها منولوگهای محمد به گوش می رسد.) محمد  دگمه پیراهنش را می بندد . متوجه چیزی می شود در اتاق مریم در حال انجام کاریست متوجه محمد می شود در اتاق را می بندد ...بر سر میز محمد تنها در حال غذا خوردن است . محمد در اتاق  خسته وکوفته کیف اداره خود را بر می دارد . کیف را باز می کند ناگهان متوجه می شود تمام پرونده خیس شده اند :

ای وای همش خیس اند بر روی کاناپه ولو می شود فید سیاه

صدای سشوار شنیده می شود تصاویر از دید چشمان محمد کم کم باز می شود مریم است که پرونده  ها  را در دست گرفته ودر حال خشک کردن آنها است  فید سفید بر روی تیتراژ صدای مریم  دوستت زنگ زد تشکر کرد .

صدای محمد به صورت منولوگ نگفتم نگفتم که من تو رو دارم که تو خود تمام نیکی های زمینی 

ومن خوشبخترین نیکو  کار دنیایم... صدای خنده مریم ...باشه حالا پرو نشو ....

 

 

 

پایان

 نوشته از آزاده نادی

نوشته شده در تاریخ 17 دی ماه 90

 

    

 

 

هنر عکاسی وفیلمسازی...
ما را در سایت هنر عکاسی وفیلمسازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5aakkaacczibaac بازدید : 192 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:56