داستان از مدرسه

ساخت وبلاگ
سلام صبح روز زیباتون بخیر

خاطرات آموزشي

صبح زنگ اول بود مدير محترم وارد دفتر شدند وگفتند اين چند فرم را دانش آموزان ناقص پر كرده اند زنگ تفريح صدايشان بزنيد وبگوييد فرمهارا همين الان پر كنند .

زنگ تفريح دانش آموزاني كه فرمهاي ناقص ارائه داده بودند صدا زدم وهر كدام را موظف كردم دوباره فرمها را باز بيني كنند واشكالات را رفع كنند.

دانش اموزان هم گوش كرده وشروع به رفع عيوب فرمها كردنديكي از  دانش آموزان برگه را با ترديد داد وبا سرعت از دفتر خارج شد قبل از اينكه من فرم را چك كنم .برگه را برداشتم ودقت كردم ديدم با زهم جاي اسم پدر را ننوشته است دوباره دانش اموز را پيج كرديم ولي دانش آموز نيامد .!

مدير مدرسه گفت سخت نگير اگر وقت داري خودت اسم پدرش را از داخل پرونده در بياور وومسئله را تمام كن تا فرمها را بفرستيم برود .

از اتفاق همان لحظه دانش آموز از داخل حياط وارد سالن  شد من با سرعت به طرفش رفتم وصدايش زدم او هم مرا ديد وايستاد گفتم پس چرا فرم را ناقص گذاشتي ؟!

گفت :چي آقا ؟

گفتم:چرا نام پدرت را ننوشتي؟

سرش را انداخت پايين ،يك لحظه ترسيدم وگفتم نكند اين دانش آموز پدر ندارد ومن در اثر غفلت از وضعيت اين بچه اطلاعي ندارم وبا اين بي دقتي دانش آموز را خداي نكرده نارحت كرده ام همينكه حالت دانش آموز را ديدم گفتم خوب خوب فهميدم. برو، بروكلاست .ديگه نمي خواهد ....

برگشتم پيش مدير مسئله را در ميان گذلشتم مدير هم مثل من ناراحت شد پيگير شد وپرونده دانش آموز را درخواست كرد

در دفتر اسم نويسي نام پدر دانش آموز نوشته  شده بودو شرايط هم دال بر زنده بودن ايشان  بود در كپي شناسنامه هم نام پدر بود.....ولي پس چرا ..؟   

نگران شديم شايد به تازگي پدرشان فوت كرده شايد اتفاقي براي شان رخ داده وهزار فكر ديگر ...

مدير گفتند :دانش اموز را بياوريم و ببينيم مشكل واقعيش چيست ؟.

دانش آموز را از كلاس صدا كرديم دانش آموز در داخل اتاق مدير شدند وكمي بعد هم كمي آرامتر ولي خندان از دفتر مدير خارج شد

ما همكاران كه مشتاق شده بوديم ببينيم مسئله چي بوده  داخل دفتر مدير شديم

ايشان با خنده ماجرا را اين جور تعريف كردند كه از قرار نام پدر اين دانش آموز  حسن حسني است .وايشان از داشتن چنين اسمي ناراحت است

 چراكه از بچه گي هروقت اين دانش آموز علاقه به كتابهاي كه با نام حسني بوده(مثل حسني نگو بلا بگو...حسني مايه بز داشت .....حسني وحروف الفبا......  ...    ) است نشان مي داده او را به شدت دعوا مي كرده واو را از خريد اين كتابها برحذر مي داشته است مبادا خود دانش آموز به پدرش توهين كند. دانش آموز هم بر حسب عادت پدر از بردن نام پدر مبادا كه مورد تمسخر وياعامل آواز جمع قراربگيرد امتنا مي كرده  است در ميان دوستانش هم نام پدر را نمي برد .مدير هم گفت از اين ببعد مراقب اين مسئله باشيد ودانش اموز را در اين زمينه ديگر مورد سوال قرار ندهيد .

 

پايان آذر 1388

باتشكر

آزاده نادي شماره پرسنلي 11255608

شاغل در هنرستان ساعي 

هنر عکاسی وفیلمسازی...
ما را در سایت هنر عکاسی وفیلمسازی دنبال می کنید

برچسب : داستان مدرسه شبانه روزی,داستان مدرسه,داستان مدرسه ی شبانه روزی, نویسنده : 5aakkaacczibaac بازدید : 194 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:57