هنر عکاسی وفیلمسازی

متن مرتبط با «کوتاه» در سایت هنر عکاسی وفیلمسازی نوشته شده است

سر صحنه زهرا فیلم کوتاه گلدان مادر بزرگ

  • آزاده نادیمتولد 1358آغاز فراگیری عکاسی در کانون فضیلت نجف آباد1372دانش اموخته عکاسی در انجمن سینمای جوانان نجف آباد زیر نظر استادان ارجمند مجید قربانی فر و آقای امانی در سال1374 دانش آموخته کارگردانی وتصویربرداری زیر نظر آقای سعید پوراسماعیلی 1375دانش آموخته داستانویسی وفیلمنامه نویسی زیر نظر استاد احمد بیگدلی بزرگ وخانم چوپانژاد عزیز1374وفارغ التحصیل در رشته عکاسی از دانشگاه هنر تهران در سال1380 زیر نظر اساتید بزرگی چون استاد آقای خادمیان واستاد آقایان سلیمانی وهاشمی 1379همسر خوبم سید مجتبی حسینی در تمام امور کاری برای من بهترین همراه و همیار بودوهنرآموزعکاسی وتصویربرداری در هنرستانهای آل یاسین تهران؛1380ساعی ودستغیب وابوترابی نجف آباد از سال 1381وتدریس عکاسی در دانشکده سمیهوتدریس عکاسی در سینمای جوان نجف آباددارای مدرک پژوهش هنر دانشگاه تهرانشرق کارشناسی ارشدتدریس عکاسی در دانشکده آموزش عالی نجف آبادچاپ کتاب دستهای پنجره دل نوشته های منچاپ کتاب خاطرات شهر نجف آبادچاپ عکسها و داستانهای کوتاهم در انتشارات بابانچاپ کتاب آرامش زمین مجموعه عکسهای موبایلیچاپ مقاله در مجله هنرستان با موضوع چالش عکاسی موبایلی'گاهی دلمان می خواهد خیلی درد دلها را برای خیلی ها بگوییم ولی لحظه ای به خودمان می آییم که آیا اینها هم راز دار هستند  یا شاید مثل همان دوستان قبلی ........ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مقام اول فیلم کوتاه

  • آزاده نادیمتولد 1358آغاز فراگیری عکاسی در کانون فضیلت نجف آباد1372دانش اموخته عکاسی در انجمن سینمای جوانان نجف آباد زیر نظر استادان ارجمند مجید قربانی, ...ادامه مطلب

  • نفر دوم بخش فیلم کوتاه جشنواره پرسش مهر

  • آزاده نادیمتولد 1358آغاز فراگیری عکاسی در کانون فضیلت نجف آباد1372دانش اموخته عکاسی در انجمن سینمای جوانان نجف آباد زیر نظر استادان ارجمند مجید قربانی فر و آقای امانی در سال1374دانش آموخته کارگردانی وتصویربرداری زیر نظر آقای سعید پوراسماعیلی 1375دانش آموخته داستانویسی وفیلمنامه نویسی زیر نظر استاد احمد بیگدلی بزرگ وخانم چوپانژاد عزیز1374وفارغ التحصیل در رشته عکاسی از دانشگاه هنر تهران در سال1380 زیر نظر اساتید بزرگی چون استاد آقای خادمیان واستاد آقایان سلیمانی وهاشمی 1379وهنرآموزعکاسی وتصویربرداری در هنرستانهای آل یاسین تهران؛1380ساعی ودستغیب وابوترابی نجف آباد از سال 1381وتدریس عکاسی در دانش,نفر,دوم,بخش,فیلم,کوتاه,جشنواره,پرسش,مهر ...ادامه مطلب

  • داستان کوتاه :بچه های نجف آباد

  • چاپ در مجله خانه   به نام خدا   جای چشمهای خالی       تابستون زیر درخت توت کنار سه راهی.بازهم مثل همیشه جمع پسرهای شیطون . جمع بودند ومشغول خوردن توت . وقتی داشتم از زیر درخت می گذاشتم مارمولک زشتی را دیدم که نرم ازروی توتهای سفید زیر درخت. گشتی زدو سریع رفت زیر پل . کنار تلی از توت در برابر پسران  ؛دمپایی به دست . سنگر گرفت وزل زد توی چشمهای پسرها . خندیدم وآرام آرام دور شدم. صدای دادو فریاد پسران وهمینطور کوبیده شدن دمپاییهای پسران روی زمین هنوز شنیده می شد : آهان اونهاش .اونجاست ...انطراف ..کنار درخته ....     ***   زمستون زیر درخت توت کنار سه راهی باز هم مثل همیشه...  هیچ کس نیست ... توی اون باد سرد زمستون هیچ کس نیست...تنم لرزید. اونجا زیر پل جای اون مارمولک تیز وزبل خالی بود جای توتهای سفید درخت . برگهای  زرد وخشکیده ء چنارروبرویی جمع شده بود.اونجای که انگار صدای ضعیفی ازش شنیده می شد یک اسکلت سفید رنگ از یک مارمولک .که جای چشمهایش خالی بود ... (ولی انگار جای اون چشمها خالی نیست .مارمولک هنوز با همون خنده ریز توی چشمهای من زل زده بود و شنیدم که موزیانه  می گفت : دیدی آخرش از دست ,داستان کوتاه بچه گانه,داستان کوتاه بچه ها,داستان کوتاه بچه مردم ...ادامه مطلب

  • داستان کوتاه شانس

  •         کاغذ بخت       ...دخترم ببین توی این روزنامه اسم من هست. "اشرف سلیمانی "ـ این صفحه واین صفحه که سینها رو نوشته باید باشد." دستش رو گرفته بود به میله اتوبوس وهمینطورکه ایستاده بود روزنامه ـرو داد دست من .بین حروف سین اصرار می کرد که اسمشرو پیدا کنیم .بخش زیادی از صفحات روزنامه پر بود ازاسامی آدمهایی که توی قرعه کشی بانک شرکت کرده بودند ..ومن با تلو تلو خوردن وتکانهای زیاد اتوبوس . روزنامه رو با دقت فراوان زیرو رو کردم  ولی نبـــــــــــــود. "حاج خانم ببخشید ولی اسمتون نبود "البته تا امدم اینرو بگم یک عالمه ان ومن کردم آخه سرمو که اوردم بالا لبخند و حجیم مشتاقش مرا ترساند ترساند که امیدش را ناامید کنم .؟!  انگار صدایم را نشنید همچنان لبخند ش حجیم تر می شد سرش را تکانی دادکه یعنی چی میگی ؟ کمی بلندتر گفتم :اسمتون نیست .اینبار با اینکه اتوبوس همچنان همان شلوغی و همهمه را داشت شنید لبخندش به سرعت از روی لبش جمع شد . با کمی خشم گفت درست گشتی ؟. یکبار دیگه نگاه کن مطمئنی !.هست. من مطمئنم.    از خشمش جا خوردم دوباره نگاهم را انداختم روی اسامی با اینکه می دانستم نیست اینبار با دقت بیشت,داستان کوتاه شانس,داستان کوتاه خوش شانسی,داستان کوتاه درباره شانس ...ادامه مطلب

  • داستانهای کوتاه از دوران مدرسه

  •          هم کلاسی     پاهایش را روی هم می گرداندوکنار من روی نیمکت .قوزکرده می نشیند ولی پاهایش را یک دم تکان می دهد.درس که شروع می شود .جامدادیش  را باز میکند وتمام مداد؛ خودکارهای سبزو سیاه وقرمز واتود پاک کن وخلاصه هر چی که ازدرون کیف اش است را روی میز می ریزدو شروع به نوشتن می کند وبا مدادش زیر تک تک کلمات کتاب خط می کشد . چند بار خواستم بهش بگم کارت را راحت کن وبالای صفحه ءکتابت بنویس این صفحه را کلمه به کلمه بخوانید..! بعضی مواقع که به قول خودش ندانسته درسی را از قلم انداخته .ونتوانسته بخواند.وقت درس پرسیدن دایم سرفه می کند وخودش را به حال زار می گیرد چنانکه معلم پی به وضعش ببرد واصلا سراغ اسم او در دفتر نرود. اواسط زنگ کلاس که می شود . آنقدر خمیازه می کشد که من شک می کنم این بی نوا حتما کمبود خواب دارد یا مرض خمیازه دارد .! به نظر میرسد چشمان ریز ونا مشخص اش را در اطراف بینی کچ اش درون صورتش هل داده اند ولبان بدون لبه "که تنها به صورت یک خط در صورتش اش نمایاناست هیبت اورا می سازد . بعضی مواقع مقنعه اش به طور فجیعی به کله اش کوبیده می ماند . چنانکه کله اش .تفاوتی با یک هندوانه گر,داستانهای کوتاه از نویسندگان بزرگ,داستانهای کوتاه از کلیله و دمنه,داستانهای کوتاه از حضرت سلیمان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها